وقتی مهتاب گم شد (خاطرات علی خوشلفظ)
مصاحبه و تدوین: حمید حسام
انتشارات: سوره مهر
651 صفحه
اگر به دنبال کتابی هستید که خیلی ساده و بیآلایش، واقعیات جبهه و روابط
رزمندگان با یکدیگر را کاملاً بدون روتوش بازگو کرده باشد و حال و هوای
جبههها را با تمام وجود لمس کنید، این کتاب که با ادبیاتی بسیار صمیمی و
صادقانه نگاشته شده گزینه بسیار مناسبی برای مطالعه است. بااینکه به علت
روحیه خاص علی خوشلفظ فضای طنز در بسیاری از خاطرات کتاب حکمفرماست، اما
در لابهلای این خاطرات نکاتی بسیار تأثربرانگیز وجود دارد که به مخاطب درس
انسانیت و بندگی را میآموزد و بیاختیار زبان به تحسین دریای خلوص و
ایثار شهدا میگشاید.
در مقدمه این کتاب آمده است:
رفیقی داشتم که میگفت: «اینجا ـ جزیره مجنون ـ جای دیوانههاست.
دیوانههایی که عاشقاند. عاشقانی که میخواهند از راه میانبُر به خدا
برسند.»
تابستان سال 1365 بود و من با این رفیق راه، راه را گم کرده بودم. کجا؟ در
جزیره مجنون؛ وقتیکه از خط برمیگشتیم. همان دمدمای صبح. گرما بالای سی
درجه بود و رطوبت هوا بالای هفتاد درصد و ما برای رهایی از گرما و شرجی،
بالاپوشمان، فقط یک زیرپیراهنی سفید و خیس بود.
آنجا، کسی را دیدم که کلاه پشمی زمستانی را تا پایین ابرو پایین کشیده و
کنار نیزارها دراز به دراز خوابیده بود. نگاه عاقل اندر سفیهی به او کردم و
به رفیقم گفتم...