اقوام ما چه راهشان دور باشد چه نزدیک، اگر در طول هفته دو سه بار به ما سر
نزنند و احوالمان را نپرسند یک بارشان حتمی است، آنهم نه تلفنی یا اینکه
فقط بیایند دم در حیاط عرض ادب کنند و بروند. بلکه چه ظهر باشد چه شب
میآیند داخل منزل مینشینند سر فرصت با تمام افراد خانه چاقسلامتی
میکنند، چنانچه مدت توقفشان یکی دو ساعت طول نکشد نیم ساعت آن حتمی است،
تقریباً به اندازه وقتی که برای صرف ناهار یا شام لازم است. شما که غریبه
نیستید انگیزه اصلی اظهار علاقه اقوام و آشنایان دور و نزدیک، مغازه کبابی
کوچکی است که از دیرباز در جوار منزل ما قرار گرفته و محبت ما را به دل همه
انداخته!
البته جوجه کباب و «چنجه» و کباب برگ این مغازه بد نیست
(همینطور حلیم بوقلمونی که زمستانها میپزد) ولی کباب کوبیدهاش از کفر
ابلیس معروفتر شده شاید خوب و بهداشتی نباشد(که نیست!) اما مشتریان سینه
چاک فراوانی دارد، درست مثل بعضی از دکترها (خصوصاً چشم پزشکان) که چون
الکی شهرت پیدا کردهاند اگر سکرترشان برای شش ماه بعد هم وقت بدهد بیماران
خوشحال خواهند شد!
باور بفرمائید مزاحمت ناشی از دود کباب کوبیده اگر
روزی دو سانس باشد (ظهر و شب)، آشغال پیاز توی پیادهرو مقابل در خانه ما و
گربههایی که برای سق زدن دندههای تراشیده حضور بهم میرسانند، در کلیه
ساعات شبانهروز ادامه دارد صاحب کبابی دیوار به دیوار منزل ما با وجودی که
استخوانها را به دقت با چاقو میتراشد اما باز تعدادی سگ و گربه ولگرد از
محلهای اطراف برای لیسیدن آثار و بقایای گوشت (شاید هم استفاده از بوی
آن!) دراز به دراز پشت دیوار خانه ما لم میدهند تا اصغر آقا دنده یا ستون
فقراتی دور بیندازد!
بقیه داستان در ادامه مطلب (فلش زرد رنگ سمت چپ کنار تاریخ انتشار)